سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاکدامنى زیور درویشى است ، و سپاس زینت توانگرى . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 87 آبان 2 , ساعت 4:1 عصر

دست مهر

 
بتاب ای چشمه خورشید رخشان! 
تو ای آیینه ذات خدایی!

بیا ای چشمه سار مهربانی! 
ببر ما را به شهر روشنایی

ترا ای آشنا در انتظاریم 
به عطر روشنی مهمانمان کن
 
بیا ای آیه سبز معطر! 
به دست مهر، گل افشانمان کن

بیا ای آرزوی تا همیشه! 
دری بر خانه خورشید واکن
 
بیا فرزند زهرا (علیها السلام)، قائم عشق! 
بیا ما راز دست غم رها کن

بیا تا از نگاه مهربانت 
دل بی تاب ما، آرام گیرد
 
بیا تا از زلال چشم هایت 
شب ما روشنی را وام گیرد

زشرق آسمان آبی عشق 
بتاب ای آفتاب پاک و روشن!
 
بیا با ذو الفقار عدل مولا 
بساط ظلم را از ریشه بر کن
 


پنج شنبه 87 آبان 2 , ساعت 3:0 عصر

 

 

«اللّهم عرّفنی نفسک، فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم اعرف رسولک، 
 
«خدایا خودت را به من بشناسان که اگر تو خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نتوانم شناخت.

اللّهم عرّفنی رسولک فانّک إن لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک


خدایا پیامبرت را به من بشناسان که اگر تو پیامبرت را به من نشناسانی، حجّتت را نتوانم شناخت.

اللّهم عرّفنی حجّتک فانّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی». .


خدایا حجت خود را به من بشناسان که اگر تو حجّتت را به من نشناسانی از دینم گمراه خواهم شد.»


پنج شنبه 87 آبان 2 , ساعت 1:2 عصر

آبروی آدم

همان امام غریبی که شانه اش خم بود

                                          به روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود

میان  صحن حسینیه ی  دو  چشمانش

                                         همیشه  خاطره  ی  ظهر یک محرم بود

دل  شکسته ی  او را شکسته تر کردند

                                         شبیه   مادر  مظلومه  اش پر  از غم بود

اگر   تمام   ملائک   ز  گریه   می مردند

                                        به پای  خانه ی آتش گرفته اش کم بود

حدیث   حرمت   او  را   به  زیر  پا بردند

                                        اگر   چه   آبروی     خاندان    آدم   بود

شتاب   مرکب  و  بند  و    تعلل   پایش

                                        زمینه های    زمین خوردنش فراهم بود

مدینه   بود و شرر  بود و خانه ای ساده

                                         چه خوب می شد اگر یک کمی حیا هم بود

امان  نداشت که عمامه ای به سر گیرد

                                         همان  امام  غریبی که شانه اش خم بود


پنج شنبه 87 آبان 2 , ساعت 12:18 عصر

ارزش کار اخلاقی

کارهایی که ما به آنها می‏گوئیم کار اخلاقی ، می‏بینیم فرقشان با کار عادی‏ این است که قابل ستایش و آفرین و تحسین اند به عبارت دیگر بشر برای‏ این گونه کارها ارزش قائل است تفاوت کار اخلاقی با کار طبیعی در این است که کار اخلاقی در وجدان هر بشری دارای ارزش است یعنی‏ یک کار ارزشمند و گرانبها است و بشر برای خود این کار ، قیمت قائل‏ است آن قیمتی هم که برایش قائل است نه از نوع قیمت و ارزشی است که‏ برای کار یک کارگر قائل است که ارزش مادی به اصطلاح ایجاد می‏کند و استحقاق مبلغی پول یا کالا در مقابل کار خودش پیدا می‏کند ، بلکه یک نوع‏ ارزش ما فوق این ارزشهاست که با پول و کالای مادی قابل تقویم نیست آن‏ سربازی که جان خودش را فدای دیگران می‏کند ، کارش کار با ارزشی است ولی‏ ارزش آن از نوع ارزشهای مادی نیست که مثلا بگوئیم فلان عمله کارش ساعتی‏ بیست و پنج تومان ارزش دارد ، معمار هشتاد تومان ، مهندس صد و پنجاه‏ تومان ، آن دیگری پانصد تومان ، و خیلی بالا باشد ، مثلا می‏گویند فلان کس‏ آمد چاه نفت را خاموش کرد و برای هر ساعت کارش پنج هزار تومان ارزش‏ قائل بودند ، بالاخره قابل تقویم به ارزشهای مادی است
کارهای اخلاقی ، در ذهن و وجدان بشر دارای ارزش و قیمت است ، گرانبها است ولی نوع ارزشش با ارزشهای مادی مقیاس را هر اندازه بالا بگیرد متفاوت است آن یک ارزش دیگری است ، ارزشی است مافوق ارزشهای مادی‏ قضایایی که از علی علیه السلام نقل کردیم ، قابل این نیست که بگوئیم این‏ کار علی را حساب بکنید ببینید چند میلیون تومان یا چند میلیارد دلار قیمت دارد این با تومان و دلار قابل تقویم نیست البته ارزش و قیمت‏ دارد ولی نوع ارزشش اساسا با این ارزشها متفاوت است

14

بعد از آنکه ثابت شد که در میان کارهای انسان یک سلسله کارها هست‏ دارای ارزش و قیمت ، آن هم نوعی ارزش که با ارزشهای مادی متفاوت است ، قهرا این سوال پیش می‏آید که توجیه این ارزشها چگونه است‏ ؟ یعنی با چه فلسفه ای ، با چه مکتبی می‏توانیم این ارزشها و قیمتها را برای کارهای اخلاقی بشر توجیه بکنیم ؟ به عبارت دیگر کدام مکتب می‏تواند ارزش اخلاقی کار بشر را تفسیر و توجیه و تایید کند ؟ آیا همه مکتبها قادرند این گونه کارها را توجیه کنند ؟ خود مکتب قادر است ؟ همه مکتبها قادر نیستند اکنون نمی‏خواهم این مطلب را بسط بدهم این را عرض کردم برای‏ اینکه از حالا ذهن شما آماده باشد برای این مطلب که ارزشهای اخلاقی را کدام مکتب از مکتبها می‏تواند توجیه کند ، و کدام مکتب قادر به توجیه‏ نیست ؟ مکتبهایی که قادر به توجیه نیستند بعضی صراحت دارند ، به روی‏ خودشان می‏آورند ، خجالت هم نمی‏کشند ، انکار می‏کنند می‏گویند : " اصلا " اخلاق " حرف مفت است ، کار اخلاقی انجام دادن از ساده دلی است ، آدم‏ عاقل دنبال کار اخلاقی نمی‏رود ، دنبال خوشی و لذت می‏رود جز سود و لذت‏ هیچ چیز دیگری در عالم منطقی نیست " باز این خوب است ، بالاخره می‏گوید من مکتبی دارم که نتیجه اش همین است ولی پاره ای از مکتبها ، جهان بینی‏ شان ، فلسفه و اساس فکرشان همین نتیجه را می‏دهد یعنی به همین جا می‏رسد اما به روی خودشان نمی‏آورند بلکه بر عکس ، می‏گویند : ما هم به ارزشهای‏ اخلاقی قائل هستیم و برای انسانیت ارزش قائلیم ولی با کدام مکتب ؟ ! اینها با آن اساسی که تو چیدی جور در نمی‏آید به هر حال ما بعدا روی این‏ مطلب بحث می‏کنیم
حال می‏پردازیم به مثالهای دیگر برای اخلاقی بودن بعضی از کارها

برگرفته از کتاب فلسفه اخلاق استاد مرتضی مطهری


<   <<   6   7      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ