در این که نخستین قسمتى که از قرآن مجید نازل شده کدام قسمت است، اختلاف است: بیشتر، پنج آیه اول سوره «علق» را گفتهاند.برخى هم سوره مدثر (1) را نخستین سوره نازل شده دانسته و به روایاتى استدلال کردهاند که منافاتى با نزول چند آیه از سوره اقرأ پیش از آن ندارد، کسانى هم سوره فاتحة الکتاب (2) را نخستین سوره مىدانند، اینان نیز به روایاتى استدلال مىکنند که با نزول چند آیه از سوره اقرأ و سوره مدثر، پیش از آن سازگار است. (3)
ظاهر گفتار ابن اسحاق این است که سوره «و الضحى (4) » پس از انقطاع وحى، نخستین بار نازل شده است، چه مىگوید: سپس وحى از رسول خدا منقطع شد و سخت بر وى گران آمد و غمگینش ساخت (5) تا جبرئیل بر وى فرود آمد و سوره ضحى را آورد و پروردگارش سوگند یاد کرد که او را وانگذاشته و دشمن نداشته است. (6)
یعقوبى تصریح دارد که سوره مدثر بعد از آیات سوره اقرأ در روز دوم بعثت نازل شده و بنابر این انقطاع وحى پس از نزول این سوره خواهد بود.
مسألهاى به نام انقطاع وحى
روح و روان پیامبر اکرم با نور وحى روشن گردید، و پیوسته پیرامون وظیفه سنگین خود که خداى بزرگ بر عهده او گذارده بود، فکر و تأمل مىکرد.بخصوص آنگاه که خدا او را چنین خطاب کرد: «یا أیها المدثر قم فأنذر و ربک فکبر» (7)
اى جامه به خود پیچیده برخیز، و بیم بده و خدایت را بزرگ بشمار.
در اینجا تاریخ نگاران، و بویژه طبرى که تاریخ او از افسانههاى اسرائیلى و مسیحى پیراسته نیست، مسألهاى به نام «انقطاع وحى» را عنوان مىکند و مىگوید: پیامبر گرامى، پس از دیدن آن فرشته و شنیدن نخستین آیات قرآن، در انتظار نزول پیام دیگرى از جانب خدا به سر مىبرد، ولى دیگر نه از آن فرشته زیبا خبرى بود و نه آن سروش غیبى را بار دیگر شنید .
انقطاع وحى در آغاز رسالت اگر حقیقتى داشته باشد، جز نزول تدریجى قرآن چیز دیگرى نیست و اصولا مشیت الهى بر این تعلق گرفته است که وحى خود را روى مصالحى تدریجا بفرستد و چون در آغاز وحى که اول کار بود، وحى الهى پیاپى نرسید، این مسأله به صورت انقطاع وحى، تلقى گردید، و هرگز نه انقطاع وحى بود و نه مسأله دیگر.
از آنجا که این مسأله، دستاویزى در دست نویسندگان مغرض شده است، به گونهاى درباره آن سخن مىگوئیم، تا روشن شود که مسألهاى به نام انقطاع وحى، خالى از حقیقت است و تطبیق آیات قرآنى بر آن اساس حقیقتى ندارد.
اینک براى روشنگرى، متن حادثهاى را که طبرى نقل کرده است، بازگو مىکنیم و آنگاه به نقد آن مىپردازیم.وى مىنویسد:
هنگامى که دنباله وحى قطع گردید، اضطراب و شک و تردید آغاز بعثت، تجدید شد. «خدیجه» نیز مانند او مضطرب گشت و به او گفت: گمان مىکنمخدا از تو قطع رابطه کرده است! او پس از شنیدن این جمله، به جایگاه دائمى (کوه حراء) متوجه شد.در این اثناء وحى آسمانى دو مرتبه فرا رسید و او را با آیات زیر مخاطب ساخت:
«سوگند به هنگام ظهر، و قسم به شب هنگامى که تاریکى سراسر آن را فرا مىگیرد، خدایت تو را ترک نکرده، و دشمن نگرفته است.آخرت براى تو از دنیا بهتر است، به زودى خداى تو چیزهائى به تو مىدهد که راضى و خشنود خواهى گشت.بیاد آر یتیم بودى، پناهت داد، حیران و سرگردان بودى، راهنمائیت کرد، تهى دست بودى بىنیازت کرد، هیچگاه یتیم را میازار، و «سائل» را زجر منما، و نعمت پروردگار خود را گفتگو کن» (8) .
نزول این آیات، مسرت و شادى فوق العادهاى در روح او ایجاد کرد و فهمید که آنچه درباره آن حضرت مىگفتند، همه بىپایه بوده است.
«افسانه است نه تاریخ»
تاریخ زندگى «خدیجه» ، ثبت خاطر تاریخ است.خدیجهاى که هنوز اخلاق زیبا و کردارهاى نیکوى محمد «ص» در برابر چشمان او مجسم است، و خداى خود را عادل و دادگر مىداند، چگونه سوء ظن عجیبى، درباره خداى خود و پیامبر او پیدا نمود؟
«منصب نبوت» ، به شخصى عطا مىشود که واجد ملکات عالیه و اوصاف حمیده باشد، و شخص «پیامبر» تا واجد یک سلسله صفات برجسته و شرائط خاصى نباشد، هرگز این منصب و مقام به او داده نمىشود.در رأس این صفات، عصمت و آرامش خاطر، اعتماد و توکل است و با داشتن چنین اوصاف هرگز تصورهاى غلط گرد افکار او نمىگردد.دانشمندان گفتهاند: سیر تکاملى پیامبران از دوران کودکى آغاز مىگردد، و پردهها و حجابها از برابر دیدگان آنها یکىپس از دیگرى کنار مىرود، و احاطه علمى آنان به حد کامل مىرسد، و درباره آنچه مىبینند و یا مىشنوند، کوچکترین تردیدى پیدا نمىکنند، و کسى که حائز این مراتب گردد، هرگز گفته این و آن، در دل او شک و تردیدى به وجود نمىآورد.
آیات سوره «الضحى» ، خصوصا جمله: «ما ودعک ربک و ما قلى»«یعنى خدایت ترا ترک نگفته و دشمن نگرفته است» همین اندازه حاکى است که: کسى، این جمله را به رسول گرامى گفته بود، و اما گوینده که بوده و تا چه اندازه در روح او تأثیر کرده بود؟ از آن ساکت است.
بعضى از مفسران مىگویند: که گوینده آن برخى از مشرکان بودهاند، و روى این احتمال تمام آیات، راجع به آغاز وحى نمىباشد، زیرا در آغاز بعثت، از نزول وحى جز خدیجه و على، کسى آگاهى نداشت، تا زبان به اعتراض بگشاید.حتى همان طور که بعدا خواهیم گفت موضوع رسالت آن حضرت سه سال تمام بر غالب مشرکان مخفى بود، و او مأمور به ابلاغ رسالت خود براى عموم نبود، تا آنکه آیه: فاصدع بما تؤمر» (9) به آنچه مأمورى آشکار کن، فرود آمد.
اختلاف سیرهنویسان درباره انقطاع وحى:
در سراسر قرآن، سخنى از انقطاع وحى به میان نیامده است، حتى اشارهاى هم به آن نشده است.تنها این مسأله در کتابهاى سیره و تفسیر به چشم مىخورد و سیره نویسان و مفسران، در انگیزه انقطاع و مقدار آن، آنچنان اختلاف دارند که هرگز نمىتوان به یکى از آنها اعتماد کرد.اینک ما به گونهاى به آنها اشاره مىکنیم:
1 ـ یهود، از پیامبر درباره سه موضوع (روح، سرگذشت اصحاب کهف و ذوالقرنین) سئوال کردند .پیامبر بدون اینکه انشاء الله بگوید: گفت فردا پاسخ سئوالهاى شما را مىگویم.از این جهت، وحى الهى قطع گردید.مشرکان از اینتأخیر خوشحال شدند و گفتند که خدا از او دست برداشته است.براى ابطال این اندیشه باطل، سوره «و الضحى» نازل گردید. (10)
بنابراین نظر، نمىتوان آن را مربوط به آغاز رسالت دانست.زیرا تماس دانشمندان یهودى با پیامبر پیرامون مسائل سهگانه، حدود سالهاى هفتم بعثت بود، که هیئتى از جانب قریش رهسپار مدینه گردید، تا حقیقت رسالت پیامبر را با دانشمندان یهود در میان بگذارند و آنان به هیئت اعزامى گفتند که سه موضوع یاد شده را از محمد سئوال کنند. (11)
2 ـ زیر سریر پیامبر، بچه سگى مرده بود، و کسى متوجه نبود.هنگامى که پیامبر بیرون رفت، «خوله» ، خانه را جارو کرد و آن را بیرون انداخت.در این موقع، فرشته وحى، سوره «و الضحى» را آورد.وقتى پیامبر از تأخیر وحى پرسید گفت: «إنا لا ندخل بیتا فیه کلب»: ما به خانهاى که سگ در آن باشد، وارد نمىشویم. (12)
3 ـ مسلمانان از تأخیر وحى پرسیدند، پیامبر گفت: چگونه وحى بیاید، در حالى که شماها ناخن و شوارب خود را نمىگیرید؟ (13)
4 ـ عثمان مقدارى انگور و یا رطب براى پیامبر به عنوان هدیه فرستاد.سائل در خانه پیامبر آمد و پیامبر آن را به او بخشید.عثمان همان را از سائل خرید و باز براى پیامبر فرستاد .باز سائل در خانه پیامبر رفت و این کار سه بار تکرار شد.سرانجام، پیامبر از روى لطف گفت: تو سائلى یا تاجر؟ سائل از گفتار پیامبر ناراحت شد و براى همین جهت وحى تأخیر افتاد . (14)
5 ـ بچه سگى متعلق به یکى از زنان پیامبر و یا بستگان وى مانع از نزول جبرئیل گردید . (15) ـ پیامبر از تأخیر وحى پرسید، جبرئیل گفت من اختیارى از خود ندارم. (16)
باز در این میان اقوال دیگرى هست که مىتوانید با مراجعه به تفاسیر از آن مطلع گردید . (17)
ولى در این میان، طبرى وجهى نقل کرده است که از میان این وجوه، نویسندگان پیشداور به آن چسبیده و آن را نشانه بروز شک و تردید در دل پیامبر دانستهاند و آن این است که: پس از حادثه «حراء» ، وحى آسمانى قطع گردید.خدیجه به پیامبر گفت: من فکر مىکنم که خدا بر تو خشم کرده، و ترا دشمن داشته است.در این موقع وحى آسمانى نازل گردید که:
«ما ودعک ربک و ما قلى»: خداى تو، ترا رها نکرد و دشمن نداشته است. (18)
دلیل بر غرض ورزى و یا عدم تتبع این نوع نویسندگان، این است که از میان آن همه اقوال، تنها به یک احتمال چسبیده و آن را پایه قضاوت خود درباره شخصیتى قرار دادهاند، که در تمام زندگانى وى، اثرى از تردید و شک دیده نشده است.با در نظر گرفتن جهات زیر، مىتوان به بىپایگى این احتمال پى برد:
1 ـ خدیجه از زنانى بود که پیوسته به پیامبر عشق مىورزید و تا آخرین لحظه زندگانى، در راه شوهر خویش فداکارى کرد و ثروت خود را وقف هدف پیامبر نمود و در سال بعثت، پانزده سال از زناشوئى آنان مىگذشت.در این مدت خدیجه، جز پاکى از او چیزى ندیده بود، هرگز چنین بانوى علاقمندى با پیامبر با این خشونت سخن نمىگوید.
2 ـ آیه «ما ودعک ربک و ما قلى»، گواه بر آن نیست که خدیجه چنین سخنى را گفته باشد.این آیه حاکى است که چنین سخنى را کسى در حق پیامبر گفته است، و اما گوینده آن که بوده و چه کسى و چرا گفته است روشن نیست.
3 ـ ناقل این خبر، یک روز خدیجه را تسلىدهنده پیامبر و آرامکننده او معرفى مىکند، تا آنجا که او را از انتخار و خودکشى باز مىدارد، ولى روز بعد او را به قیافهاى معرفى مىکند که به پیامبر گفت که خدا تو را دشمن داشته است، آیا جا دارد که بگوئیم: دروغگو حافظه ندارد.
4 ـ هر گاه پس از حادثه کوه حراء و نزول چند آیه از سوره «علق» ، وحى منقطع گردید، تا این که سوره «و الضحى» نازل گردید، در این صورت باید سوره «و الضحى» از نظر تاریخ نزول، دومین سوره قرآن باشد، در صورتى که از نظر تاریخ نزول، یازدهمین سوره قرآن است. (19) فهرست سورههاى قرآن، تا نزول سوره و الضحى به قرار زیر است:
1 ـ علق 2 ـ قلم 3 ـ مزمل 4 ـ مدثر 5 ـ تبت 6 ـ تکویر 7 ـ انشراح 8 ـ و العصر 9 ـ و الفجر 10 ـ و الضحى.
در این میان، یعقوبى در تاریخ خود (20) سوره و الضحى را سومین سوره از نظر تاریخ نزول مىداند و همین نظر نیز با این نقل تطبیق نمىکند.
اختلاف در مدت انقطاع وحى:
مدت انقطاع وحى بسیار مبهم و به صورتهاى گوناگون نوشته شده است و در تفاسیر اقوال زیر به چشم مىخورد: 4 روز، 12 روز، 15 روز، 19 روز، 25 روز، 40 روز.
ولى با مراجعه به فلسفه نزول تدریجى قرآن، خواهیم دید که انقطاع وحى جریان استثنائى نبوده است.زیرا قرآن از روز نخست اعلام مىکند که مشیت الهى بر این تعلق گرفته است که قرآن را تدریجا نازل کند.آنجا که مىفرماید:
«و قرآنا فرقناه لتقرأه على الناس على مکث (21) این قرآن را به طور تدریج فرو فرستادیم که آن را آرام و با تأنى براى مردم بخوانى» .قرآن در جاى دیگر پرده از روى راز نزول تدریجى قرآن برداشته و مىفرماید:
«و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا» (22) افراد کافر گفتند چرا قرآن یک جا نازل نمىگردد، ولى ما این چنین نازل کردیم تا قلب تو را استوار سازیم و به او نظم خاصى بخشیدیم.
با توجه به شیوه نزول قرآن، هرگز نباید انتظار داشت که هر روز و هر ساعت، جبرئیل با پیامبر در حال تماس باشد و آیهاى نازل گردد، بلکه به خاطر اسرارى که در نزول تدریجى قرآن است و محققان اسلامى به شرح اسرار آن پرداختهاند. (23) قرآن در فواصل مختلفى طبق احتیاجات و نیازها، طبق سؤالها و پرسشها، نازل گردیده است .در حقیقت، انقطاع وحى در کار نبوده است، بلکه علتى براى نزول فورى وحى در کار نبود.
پىنوشتها:
1 ـ سوره .74
2 ـ سوره .1
3 ـ ر.ک: الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 24 ـ .25
4 ـ سوره .93
5 ـ مدت فترت وحى سه روز است یا 15 روز یا 40 روز یا حدود دو سال یا دو سال و نیم، مختلف نوشتهاند (امتاع الاسماع، ص 14) .
6 ـ سیرة النبی، ج 1، ص 260، در روایتى که یعقوبى در ترتیب نزول سورههاى قرآن مجید از ابن عباس نقل مىکند نیز سوره ضحى پیش از مزمل و مدثر و فاتحة الکتاب است (ر.ک: ترجمه تاریخ، ج 1، ص 390) .سیوطی قصیدهاى عربى مشتمل بر ترتیب نزول سورههاى قرآن مجید (86 سوره مکى و 28 سوره مدنى) نقل کرده است (ر.ک: الاتقان، ج 1، ص 26 ـ 27) شهرستانى پنج جدول در ترتیب نزول سورهها و پنج جدول در ترتیب سورهها در پنج مصحف نقل مىکند (ر .ک: تفیسر خطى شهرستانى، شماره 78 ب کتابخانه مجلس شورایملى تهران) .قاضى عیاض یحصبى سبتى و سعید بن أحمد مقرى (عموى أحمد مقرى نویسنده کتاب نفح الطیب) و کفعمى از بزرگان علماى شیعه هر کدام خطبهاى دارند مشتمل بر نام همه سورههاى قرآن به ترتیب فعلى قرآن مجید و کفعمى را نیز قصیدهاى است در مدح رسول خدا مشتمل بر نام سورههاى قرآن (ر.ک : أندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص 226 ـ 228) .
7.سوره مدثر/1 ـ .3
.8 و الضحى و اللیل إذا سجى ما ودعک ربک و ما قلى، و للآخرة خیر لک من الأولى، و لسوف یعطیک ربک فترضى، ألم یجدک یتیما فآوى و وجدک ضالا فهدى و وجدک غائلا فأغنى، فاما الیتیم فلا تقهر و أما السائل فلا تنهر و أما بنعمة ربک فحدث ـ سوره ضحى/1 ـ .11
9.سوره حجر/ .94
.10 «روح المعانى» ، ج 30/157، «سیره حلبى» ، ج 1/349 ـ .350
.11 «سیره ابن هشام» ، ج 1/300 ـ .301
.12 «تفسیر قرطبى» ، ج 10/83 ـ 71، «سیره حلبى» ، ج 1/ .349
13.همان مدرک.
.14 «تفسیر روح المعانى» ، ج 30/ .157
.15 «غرائب القرآن در حاشیه تفسیر طبرى» ، «تفسیر ابو الفتوح» ، ج 12/ .108
.16 «ابو الفتوح» ، ج 12/ .108
.17 «مجمع البیان» ، ج 10، تفسیر سوره «و الضحى» .
.18 «تفسیر طبرى» ، ج 3/ .252
.19 «تاریخ القرآن» ، زنجانى/ .58
.20 «تاریخ یعقوبى» ، ج 2/ .33
21.سوره اسراء/ .106
22.سوره فرقان/ .32
23.براى آگاهى از اسرار نزول تدریجى قرآن، به کتاب «سیماى انسان کامل در قرآن» ص 140 ـ 150 مراجعه بفرمائید.