سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تا کی آب بر کوه می ریزد و آن را نرم نمی کند؟تا کی حکمت می آموزید و دلهایتان بر آن نرم نمی شود؟ [عیسی علیه السلام]
 
یکشنبه 87 آبان 5 , ساعت 7:40 صبح

در این که نخستین قسمتى که از قرآن مجید نازل شده کدام قسمت است، اختلاف است: بیشتر، پنج آیه اول سوره «علق» را گفته‏اند.برخى هم سوره مدثر (1) را نخستین سوره نازل شده دانسته و به روایاتى استدلال کرده‏اند که منافاتى با نزول چند آیه از سوره اقرأ پیش از آن ندارد، کسانى هم سوره فاتحة الکتاب (2) را نخستین سوره مى‏دانند، اینان نیز به روایاتى استدلال مى‏کنند که با نزول چند آیه از سوره اقرأ و سوره مدثر، پیش از آن سازگار است. (3)

ظاهر گفتار ابن اسحاق این است که سوره «و الضحى (4) » پس از انقطاع وحى، نخستین بار نازل شده است، چه مى‏گوید: سپس وحى از رسول خدا منقطع شد و سخت بر وى گران آمد و غمگینش ساخت (5) تا جبرئیل بر وى فرود آمد و سوره ضحى را آورد و پروردگارش سوگند یاد کرد که او را وانگذاشته و دشمن نداشته است. (6)

یعقوبى تصریح دارد که سوره مدثر بعد از آیات سوره اقرأ در روز دوم بعثت نازل شده و بنابر این انقطاع وحى پس از نزول این سوره خواهد بود.

مسأله‏اى به نام انقطاع وحى

روح و روان پیامبر اکرم با نور وحى روشن گردید، و پیوسته پیرامون وظیفه سنگین خود که خداى بزرگ بر عهده او گذارده بود، فکر و تأمل مى‏کرد.بخصوص آنگاه که خدا او را چنین خطاب کرد: «یا أیها المدثر قم فأنذر و ربک فکبر» (7)

اى جامه به خود پیچیده برخیز، و بیم بده و خدایت را بزرگ بشمار.

در اینجا تاریخ نگاران، و بویژه طبرى که تاریخ او از افسانه‏هاى اسرائیلى و مسیحى پیراسته نیست، مسأله‏اى به نام «انقطاع وحى» را عنوان مى‏کند و مى‏گوید: پیامبر گرامى، پس از دیدن آن فرشته و شنیدن نخستین آیات قرآن، در انتظار نزول پیام دیگرى از جانب خدا به سر مى‏برد، ولى دیگر نه از آن فرشته زیبا خبرى بود و نه آن سروش غیبى را بار دیگر شنید .

انقطاع وحى در آغاز رسالت اگر حقیقتى داشته باشد، جز نزول تدریجى قرآن چیز دیگرى نیست و اصولا مشیت الهى بر این تعلق گرفته است که وحى خود را روى مصالحى تدریجا بفرستد و چون در آغاز وحى که اول کار بود، وحى الهى پیاپى نرسید، این مسأله به صورت انقطاع وحى، تلقى گردید، و هرگز نه انقطاع وحى بود و نه مسأله دیگر.

از آنجا که این مسأله، دستاویزى در دست نویسندگان مغرض شده است، به گونه‏اى درباره آن سخن مى‏گوئیم، تا روشن شود که مسأله‏اى به نام انقطاع وحى، خالى از حقیقت است و تطبیق آیات قرآنى بر آن اساس حقیقتى ندارد.

اینک براى روشنگرى، متن حادثه‏اى را که طبرى نقل کرده است، بازگو مى‏کنیم و آنگاه به نقد آن مى‏پردازیم.وى مى‏نویسد:

هنگامى که دنباله وحى قطع گردید، اضطراب و شک و تردید آغاز بعثت، تجدید شد. «خدیجه» نیز مانند او مضطرب گشت و به او گفت: گمان مى‏کنم‏خدا از تو قطع رابطه کرده است! او پس از شنیدن این جمله، به جایگاه دائمى (کوه حراء) متوجه شد.در این اثناء وحى آسمانى دو مرتبه فرا رسید و او را با آیات زیر مخاطب ساخت:

«سوگند به هنگام ظهر، و قسم به شب هنگامى که تاریکى سراسر آن را فرا مى‏گیرد، خدایت تو را ترک نکرده، و دشمن نگرفته است.آخرت براى تو از دنیا بهتر است، به زودى خداى تو چیزهائى به تو مى‏دهد که راضى و خشنود خواهى گشت.بیاد آر یتیم بودى، پناهت داد، حیران و سرگردان بودى، راهنمائیت کرد، تهى دست بودى بى‏نیازت کرد، هیچگاه یتیم را میازار، و «سائل» را زجر منما، و نعمت پروردگار خود را گفتگو کن» (8) .

نزول این آیات، مسرت و شادى فوق العاده‏اى در روح او ایجاد کرد و فهمید که آنچه درباره آن حضرت مى‏گفتند، همه بى‏پایه بوده است.

«افسانه است نه تاریخ»

تاریخ زندگى «خدیجه» ، ثبت خاطر تاریخ است.خدیجه‏اى که هنوز اخلاق زیبا و کردارهاى نیکوى محمد «ص» در برابر چشمان او مجسم است، و خداى خود را عادل و دادگر مى‏داند، چگونه سوء ظن عجیبى، درباره خداى خود و پیامبر او پیدا نمود؟

«منصب نبوت» ، به شخصى عطا مى‏شود که واجد ملکات عالیه و اوصاف حمیده باشد، و شخص «پیامبر» تا واجد یک سلسله صفات برجسته و شرائط خاصى نباشد، هرگز این منصب و مقام به او داده نمى‏شود.در رأس این صفات، عصمت و آرامش خاطر، اعتماد و توکل است و با داشتن چنین اوصاف هرگز تصورهاى غلط گرد افکار او نمى‏گردد.دانشمندان گفته‏اند: سیر تکاملى پیامبران از دوران کودکى آغاز مى‏گردد، و پرده‏ها و حجابها از برابر دیدگان آنها یکى‏پس از دیگرى کنار مى‏رود، و احاطه علمى آنان به حد کامل مى‏رسد، و درباره آنچه مى‏بینند و یا مى‏شنوند، کوچکترین تردیدى پیدا نمى‏کنند، و کسى که حائز این مراتب گردد، هرگز گفته این و آن، در دل او شک و تردیدى به وجود نمى‏آورد.

آیات سوره «الضحى» ، خصوصا جمله: «ما ودعک ربک و ما قلى»«یعنى خدایت ترا ترک نگفته و دشمن نگرفته است» همین اندازه حاکى است که: کسى، این جمله را به رسول گرامى گفته بود، و اما گوینده که بوده و تا چه اندازه در روح او تأثیر کرده بود؟ از آن ساکت است.

بعضى از مفسران مى‏گویند: که گوینده آن برخى از مشرکان بوده‏اند، و روى این احتمال تمام آیات، راجع به آغاز وحى نمى‏باشد، زیرا در آغاز بعثت، از نزول وحى جز خدیجه و على، کسى آگاهى نداشت، تا زبان به اعتراض بگشاید.حتى همان طور که بعدا خواهیم گفت موضوع رسالت آن حضرت سه سال تمام بر غالب مشرکان مخفى بود، و او مأمور به ابلاغ رسالت خود براى عموم نبود، تا آنکه آیه: فاصدع بما تؤمر» (9) به آنچه مأمورى آشکار کن، فرود آمد.

اختلاف سیره‏نویسان درباره انقطاع وحى:

در سراسر قرآن، سخنى از انقطاع وحى به میان نیامده است، حتى اشاره‏اى هم به آن نشده است.تنها این مسأله در کتابهاى سیره و تفسیر به چشم مى‏خورد و سیره نویسان و مفسران، در انگیزه انقطاع و مقدار آن، آنچنان اختلاف دارند که هرگز نمى‏توان به یکى از آنها اعتماد کرد.اینک ما به گونه‏اى به آنها اشاره مى‏کنیم:

1 ـ یهود، از پیامبر درباره سه موضوع (روح، سرگذشت اصحاب کهف و ذوالقرنین) سئوال کردند .پیامبر بدون اینکه انشاء الله بگوید: گفت فردا پاسخ سئوالهاى شما را مى‏گویم.از این جهت، وحى الهى قطع گردید.مشرکان از این‏تأخیر خوشحال شدند و گفتند که خدا از او دست برداشته است.براى ابطال این اندیشه باطل، سوره «و الضحى» نازل گردید. (10)

بنابراین نظر، نمى‏توان آن را مربوط به آغاز رسالت دانست.زیرا تماس دانشمندان یهودى با پیامبر پیرامون مسائل سه‏گانه، حدود سالهاى هفتم بعثت بود، که هیئتى از جانب قریش رهسپار مدینه گردید، تا حقیقت رسالت پیامبر را با دانشمندان یهود در میان بگذارند و آنان به هیئت اعزامى گفتند که سه موضوع یاد شده را از محمد سئوال کنند. (11)

2 ـ زیر سریر پیامبر، بچه سگى مرده بود، و کسى متوجه نبود.هنگامى که پیامبر بیرون رفت، «خوله» ، خانه را جارو کرد و آن را بیرون انداخت.در این موقع، فرشته وحى، سوره «و الضحى» را آورد.وقتى پیامبر از تأخیر وحى پرسید گفت: «إنا لا ندخل بیتا فیه کلب»: ما به خانه‏اى که سگ در آن باشد، وارد نمى‏شویم. (12)

3 ـ مسلمانان از تأخیر وحى پرسیدند، پیامبر گفت: چگونه وحى بیاید، در حالى که شماها ناخن و شوارب خود را نمى‏گیرید؟ (13)

4 ـ عثمان مقدارى انگور و یا رطب براى پیامبر به عنوان هدیه فرستاد.سائل در خانه پیامبر آمد و پیامبر آن را به او بخشید.عثمان همان را از سائل خرید و باز براى پیامبر فرستاد .باز سائل در خانه پیامبر رفت و این کار سه بار تکرار شد.سرانجام، پیامبر از روى لطف گفت: تو سائلى یا تاجر؟ سائل از گفتار پیامبر ناراحت شد و براى همین جهت وحى تأخیر افتاد . (14)

5 ـ بچه سگى متعلق به یکى از زنان پیامبر و یا بستگان وى مانع از نزول جبرئیل گردید . (15) ـ پیامبر از تأخیر وحى پرسید، جبرئیل گفت من اختیارى از خود ندارم. (16)

باز در این میان اقوال دیگرى هست که مى‏توانید با مراجعه به تفاسیر از آن مطلع گردید . (17)

ولى در این میان، طبرى وجهى نقل کرده است که از میان این وجوه، نویسندگان پیشداور به آن چسبیده و آن را نشانه بروز شک و تردید در دل پیامبر دانسته‏اند و آن این است که: پس از حادثه «حراء» ، وحى آسمانى قطع گردید.خدیجه به پیامبر گفت: من فکر مى‏کنم که خدا بر تو خشم کرده، و ترا دشمن داشته است.در این موقع وحى آسمانى نازل گردید که:

«ما ودعک ربک و ما قلى»: خداى تو، ترا رها نکرد و دشمن نداشته است. (18)

دلیل بر غرض ورزى و یا عدم تتبع این نوع نویسندگان، این است که از میان آن همه اقوال، تنها به یک احتمال چسبیده و آن را پایه قضاوت خود درباره شخصیتى قرار داده‏اند، که در تمام زندگانى وى، اثرى از تردید و شک دیده نشده است.با در نظر گرفتن جهات زیر، مى‏توان به بى‏پایگى این احتمال پى برد:

1 ـ خدیجه از زنانى بود که پیوسته به پیامبر عشق مى‏ورزید و تا آخرین لحظه زندگانى، در راه شوهر خویش فداکارى کرد و ثروت خود را وقف هدف پیامبر نمود و در سال بعثت، پانزده سال از زناشوئى آنان مى‏گذشت.در این مدت خدیجه، جز پاکى از او چیزى ندیده بود، هرگز چنین بانوى علاقمندى با پیامبر با این خشونت سخن نمى‏گوید.

2 ـ آیه «ما ودعک ربک و ما قلى»، گواه بر آن نیست که خدیجه چنین سخنى را گفته باشد.این آیه حاکى است که چنین سخنى را کسى در حق پیامبر گفته است، و اما گوینده آن که بوده و چه کسى و چرا گفته است روشن نیست.

3 ـ ناقل این خبر، یک روز خدیجه را تسلى‏دهنده پیامبر و آرام‏کننده او معرفى مى‏کند، تا آنجا که او را از انتخار و خودکشى باز مى‏دارد، ولى روز بعد او را به قیافه‏اى معرفى مى‏کند که به پیامبر گفت که خدا تو را دشمن داشته است، آیا جا دارد که بگوئیم: دروغگو حافظه ندارد.

4 ـ هر گاه پس از حادثه کوه حراء و نزول چند آیه از سوره «علق» ، وحى منقطع گردید، تا این که سوره «و الضحى» نازل گردید، در این صورت باید سوره «و الضحى» از نظر تاریخ نزول، دومین سوره قرآن باشد، در صورتى که از نظر تاریخ نزول، یازدهمین سوره قرآن است. (19) فهرست سوره‏هاى قرآن، تا نزول سوره و الضحى به قرار زیر است:

1 ـ علق 2 ـ قلم 3 ـ مزمل 4 ـ مدثر 5 ـ تبت 6 ـ تکویر 7 ـ انشراح 8 ـ و العصر 9 ـ و الفجر 10 ـ و الضحى.

در این میان، یعقوبى در تاریخ خود (20) سوره و الضحى را سومین سوره از نظر تاریخ نزول مى‏داند و همین نظر نیز با این نقل تطبیق نمى‏کند.

اختلاف در مدت انقطاع وحى:

مدت انقطاع وحى بسیار مبهم و به صورت‏هاى گوناگون نوشته شده است و در تفاسیر اقوال زیر به چشم مى‏خورد: 4 روز، 12 روز، 15 روز، 19 روز، 25 روز، 40 روز.

ولى با مراجعه به فلسفه نزول تدریجى قرآن، خواهیم دید که انقطاع وحى جریان استثنائى نبوده است.زیرا قرآن از روز نخست اعلام مى‏کند که مشیت الهى بر این تعلق گرفته است که قرآن را تدریجا نازل کند.آنجا که مى‏فرماید:

«و قرآنا فرقناه لتقرأه على الناس على مکث (21) این قرآن را به طور تدریج فرو فرستادیم که آن را آرام و با تأنى براى مردم بخوانى» .قرآن در جاى دیگر پرده از روى راز نزول تدریجى قرآن برداشته و مى‏فرماید:

«و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا» (22) افراد کافر گفتند چرا قرآن یک جا نازل نمى‏گردد، ولى ما این چنین نازل کردیم تا قلب تو را استوار سازیم و به او نظم خاصى بخشیدیم.

با توجه به شیوه نزول قرآن، هرگز نباید انتظار داشت که هر روز و هر ساعت، جبرئیل با پیامبر در حال تماس باشد و آیه‏اى نازل گردد، بلکه به خاطر اسرارى که در نزول تدریجى قرآن است و محققان اسلامى به شرح اسرار آن پرداخته‏اند. (23) قرآن در فواصل مختلفى طبق احتیاجات و نیازها، طبق سؤالها و پرسشها، نازل گردیده است .در حقیقت، انقطاع وحى در کار نبوده است، بلکه علتى براى نزول فورى وحى در کار نبود.

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ سوره .74

2 ـ سوره .1

3 ـ ر.ک: الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 24 ـ .25

4 ـ سوره .93

5 ـ مدت فترت وحى سه روز است یا 15 روز یا 40 روز یا حدود دو سال یا دو سال و نیم، مختلف نوشته‏اند (امتاع الاسماع، ص 14) .

6 ـ سیرة النبی، ج 1، ص 260، در روایتى که یعقوبى در ترتیب نزول سوره‏هاى قرآن مجید از ابن عباس نقل مى‏کند نیز سوره ضحى پیش از مزمل و مدثر و فاتحة الکتاب است (ر.ک: ترجمه تاریخ، ج 1، ص 390) .سیوطی قصیده‏اى عربى مشتمل بر ترتیب نزول سوره‏هاى قرآن مجید (86 سوره مکى و 28 سوره مدنى) نقل کرده است (ر.ک: الاتقان، ج 1، ص 26 ـ 27) شهرستانى پنج جدول در ترتیب نزول سوره‏ها و پنج جدول در ترتیب سوره‏ها در پنج مصحف نقل مى‏کند (ر .ک: تفیسر خطى شهرستانى، شماره 78 ب کتابخانه مجلس شورایملى تهران) .قاضى عیاض یحصبى سبتى و سعید بن أحمد مقرى (عموى أحمد مقرى نویسنده کتاب نفح الطیب) و کفعمى از بزرگان علماى شیعه هر کدام خطبه‏اى دارند مشتمل بر نام همه سوره‏هاى قرآن به ترتیب فعلى قرآن مجید و کفعمى را نیز قصیده‏اى است در مدح رسول خدا مشتمل بر نام سوره‏هاى قرآن (ر.ک : أندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص 226 ـ 228) .

7.سوره مدثر/1 ـ .3

.8 و الضحى و اللیل إذا سجى ما ودعک ربک و ما قلى، و للآخرة خیر لک من الأولى، و لسوف یعطیک ربک فترضى، ألم یجدک یتیما فآوى و وجدک ضالا فهدى و وجدک غائلا فأغنى، فاما الیتیم فلا تقهر و أما السائل فلا تنهر و أما بنعمة ربک فحدث ـ سوره ضحى/1 ـ .11

9.سوره حجر/ .94

.10 «روح المعانى» ، ج 30/157، «سیره حلبى» ، ج 1/349 ـ .350

.11 «سیره ابن هشام» ، ج 1/300 ـ .301

.12 «تفسیر قرطبى» ، ج 10/83 ـ 71، «سیره حلبى» ، ج 1/ .349

13.همان مدرک.

.14 «تفسیر روح المعانى» ، ج 30/ .157

.15 «غرائب القرآن در حاشیه تفسیر طبرى» ، «تفسیر ابو الفتوح» ، ج 12/ .108

.16 «ابو الفتوح» ، ج 12/ .108

.17 «مجمع البیان» ، ج 10، تفسیر سوره «و الضحى» .

.18 «تفسیر طبرى» ، ج 3/ .252

.19 «تاریخ القرآن» ، زنجانى/ .58

.20 «تاریخ یعقوبى» ، ج 2/ .33

21.سوره اسراء/ .106

22.سوره فرقان/ .32

23.براى آگاهى از اسرار نزول تدریجى قرآن، به کتاب «سیماى انسان کامل در قرآن» ص 140 ـ 150 مراجعه بفرمائید.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ